این حافظه‌ی وقت‌نشناس...

ساخت وبلاگ
«به نام خدای رنگین‌کمان. این قایق را من درست کرده‌ام برای جشنوارهٔ جابر اِبنِ حیان، و می‌خوام همین الان برای اولین بار امتحانش کنم و ببینم کار می‌کنه یا نه ...[به سمت تشت آب حمام می‌رود و قایقی را که ساخته در آب می‌اندازد] ... بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. و ما نتیجه می‌گیریم که این کار می‌کنه. آزمایش ما با موفقیت انجام شد».فیلم فقط بیست‌ونه ثانیه است. کیانِ پیرفلک است که جمله‌های بالا را می‌گوید؛ کودکی ده‌ساله، ساکن ایذه، که شب گذشته به‌دست جمهوری اسلامی کشته شد. یاد سهیلم می‌افتم که ده ساله شده است و پریشب ماموران حکومتی، در تعقیب و گریزِ معترضان، شیشه‌های کل ساختمانشان را به رگبارِ ساچمه و باتوم بسته بودند. چیزی به‌یک‌باره در دلم فرو می‌ریزد. اگر همچنان طرفدار بقای این حکومتِ کودک‌کُش‌اید و در پیام‌هایتان برایم می‌نویسید که «حداقل از خود بپرسید، اتفاق اخیر برای دولتهایی مثل آمریکا، فرانسه، آلمان و حتی احزاب جدایی طلب کرد و حامیان رسانه ای آنها چه امتیازی داشت که آشکارا و گاهی حتی خلاف قوانین یا عرف کشورهای متبوع شان از آن حمایت کردند؟»، اگر از مزدوران حکومتی نیستید، حتما نیاز به یک پاکسازیِ کامل اخلاقی، وجدانی، و بصیرتی دارید! مسلم است که گرگ‌ها همیشه در کمین منابع و ثروت‌های ایران بوده‌اند، اما هیچ فکر کرده‌اید که حکومتی سراپا فساد که حتی از عهدهٔ اصلی‌ترین وظیفه‌اش یعنی فراهم‌کردن حداقل‌های معیشتی مردمش برنمی‌آید و خودش بزرگترین غارتگر ثروت و آسایش مردم است، چطور می‌تواند از عهدهٔ حفاظت از مردمش در برابر آن گرگ‌ها برآید؟ اتفاقا کسی که باید مدام از خودش سوالاتی بپرسد شمایید. مثلاً این سوال را که چرا از حکومتی که جان جوان و کودک و نوجوان خودش را می‌گیرد انتظار حفاظت از مردمش در این حافظه‌ی وقت‌نشناس......
ما را در سایت این حافظه‌ی وقت‌نشناس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farznameh بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:12

­­­بازی فوتبال ایران و انگلیس آغاز می‌شود. همزمان با پخش بازی، فیلم‌هایی از شادی مردم در ایران بعد از گل‌های انگلیس به ایران پخش سراسری می‎‌شود، چون خیلی‌هاشان هنوز نمی‌دانند که بازیکنانِ «تیم ملیِ جمهوری اسلامی» سرود ملیِ جمهوری اسلامی را نخوانده‌اند. چرا؟ چون تلویزیونِ جمهوری اسلامی آن را سانسور کرده است. خب، تیغ دو سرِ سانسور در دستان جمهوری اسلامی هیچ‌وقت به نفع مردم ایران نبوده است. اما صبر کنید ... تماشاچیانِ ایرانی حاضر در استادیوم هم که نخواندنِ سرود را دیده‌اند بر سر بازیکنان فریاد «بی‌شرف» را آوار می‌کنند. چرا؟ چون دیگر برای «تیمِ ملی ایران» بودن دیر شده است! مردم به بصیرتی از نوعی جز آنچه جمهوری اسلامی همواره در این سال‌ها خواسته رسیده‌اند؛ وقت و بی‌وقت را از هم تشخیص می‌دهند؛ خم‌شدن تا کمر به دستبوسیِ جلاد و تصنعِ از سر بازکردن پس از طردشدن از سمتِ مردم را؛ دیرشدن در بزنگاه‌ها را می‌فهمند! و جانِ عزیزی را بر اثر سکوت‌ها از دست دادن. برای همین است که، بعد از چهل و چهار سال تماشای ویرانگری، دیگر انتظارِ اصلاح نظام را ندارند، که آزموده را آزمودن خطاست! آن‌ها در پی نظامی دیگرند که مردمش را بزرگترین دشمنش نمی‌داند؛ بر رویشان اسلحه نمی‌کشد و به‌جای آرمانخواهی‌های پوچ و بی‌اساس به فکر معاش و رضایت و شأنِ و سربلندیِ مردمش است. همیشه سر کلاس‌هایم هم به بچه‌ها می‌گفتم که محل استفاده از این ضرب‌المثل را از بچگی در ذهن ما اشتباه جا انداخته‌اند: ماهی را هر وقت هم که از آب بگیریم تازه نیست؛ خیلی وقت‌ها مُرده است! + نوشته‌شده در  دوشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۱ساعت 19:3  توسط فرزانه صفوی منش  این حافظه‌ی وقت‌نشناس......
ما را در سایت این حافظه‌ی وقت‌نشناس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farznameh بازدید : 74 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:12

هر آدمی تعریفی از پیروزی دارد. روزی که ایران را به قصدِ «برای همیشه» ترک کردم، ناامید از پیروزی بودم، چراکه تعریفِ من از پیروزی «رسیدنِ ایرانیان به جسارتِ پرسشگری، مطالبۀ حقوقِ طبیعی، و سدِ راهِ ظلم و دیکتاتوریِ وقیحان شدن» بود و آن همه «سکوت»ِ جماعتِ اطرافم در محل کار و خیابان و اداره‌جات و مغازه‌ها راه را بر هر امیدواری بسته بود. نمی‌خواستم هم‌سرنوشتِ مردمی باشم که به‌جای متحدشدن و مطالبۀ حقوقشان راهِ رخوت و سکوت را انتخاب کرده‌اند.سال نود و شش که نوشتۀ دخترانِ خیابانِ انقلاب را در کانالِ درسیِ کلاسم منتشر کردم و به‌طرفداری از دختران انقلاب نوشتم که ما مسئولیتِ آزادبودن را بلدیم، هنوز حجاب داشتم، اما اندک‌امیدی به این نداشتم که حتی یک نفر از همکارانی که هیچ اعتقادی به حجاب نداشتند و «چون به خلوت می‌روند آن کارِ دیگر می‌کنند» کلمه‌ای در دفاع از ویدا موحد و حرکتِ تاریخی‌اش بگویند که بالاخره شجاعت را در بین زنانِ ایران، از جمله من، تکثیر کرد! یا وقتی، بعد از فیلترشدن تلگرام، در همۀ کانال‌های درسی‌ام این پُست را نوشتم و حاضر نشدم کانال‌های تلگرام کلاس‌هایم را ببندم و به سامانۀ درس‌افزارِ مضحک و بی‌خاصیتی برگردم که رانت‌خوارانِ بیسواد با دریافتِ رانتِ میلیاردی از بیت‌المال ساخته بودند، حتی یک نفر از همکارانم، که کاربران هر روزهٔ تلگرام بودند و جایگاهی برای صحبت‌کردن داشتند، نبود که با صدای بلند حرفی بزند یا اعتراضی کند. یا تمام آن وقت‌هایی که بهلول‌وار در جلساتمان رو در روی رئیس و معاون‌های فاسد حرفم را می‌زدم، چرا دهانِ همۀ آن جماعتِ مخالفِ نظراتِ آن رئیس و معاون بستهٔ مصلحت‌اندیشی‌ها و منفعت‌طلبی‌های آنی می‌شد؟ در طی پروسۀ ازدواج با همسر دانمارکی‌ام، که تازه معنای احترام به زن این حافظه‌ی وقت‌نشناس......
ما را در سایت این حافظه‌ی وقت‌نشناس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : farznameh بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:12